من و تو
نظرات شما عزیزان:
و او هنوز آنجاست ...
پشت آن شیشه ای همیشگی ..
دلش آفتاب بی شیشه می خواهد
دلش نوازش باد می خواهد
دلش لمس می خواهد
دلش بازی می خواهد
...
باز هم دارد شب می شود ...
باز هم اوست و اتاق کنج راهرو
و سکوت بیمارستان ...
...
- "مامان ! کِی میریم خونه ؟؟"
- "میریم عزیزم .. به زودی میریم .."
این مکالمه هم تکراری شده ...
...
دوباره چشم به دورها می دوزد ...
مثل همیشه ...
Power By:
LoxBlog.Com |