من و تو

 تو كجايي سهراب؟؟آب را گل كردند...

 

چشم ها را بستند و چه با دل كردند... 

 

واي سهراب كجايي آخر؟؟ زخم ها بر دل عاشق كردند...

 

خون به چشمان شقايق كردند...

 

تو كجايي سهراب؟؟؟ كه همين نزديكي...

 

عشق را دار زدند،همه جا سايه ديوار زدند...

 

واي سهراب دلم را كشتند...

 

صبر كن اي سهراب قايقت جا دارد...

 

من هم از همهمه ي داغ زمين بيزارم...

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 4:51 توسط سروش| |

چه خبر از دل تو؟؟؟

نفسش مثل نفسهاي دل کوچک من مي گيرد؟

يا به يک خنده ي چشمان پر از ناز کسي مي ميرد؟


چه خبر از دل تو...؟

دل مغرور تو هم مثل دل عاشق من مي گيرد....؟

مثل روياي رسيدن به خدا؛ همه شب
 
 
تا به افق دل من نيز به آزادگي قلب تو
 
پر مي گيرد
 
 
 
 
نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 4:19 توسط سروش| |

رنگ چشمش را چه می پرسی ز من؟!

 

 
رنگ چشمش کی مرا پابند کرد؟


آتشی کز دیدگانش سرکشید

 

 

این دل دیوانه را دربند کرد...

 

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 4:3 توسط سروش| |

 
عاشق شدم ...


این بار میدانم عشق است ...

 

نگاه ها و نوازش هایش بوی دلتنگی

 

دارد آخر ...

 

غم هایش را پنهان میکند از من در

 

پشت نگاه روشنش ...

 

و آخرین لحظه ی رفتن ها همیشه

 

چشمانش خیس است.

 

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 3:45 توسط سروش| |

من چشم بر بدی هایت بستم

 

از عشق ،و تو از هر رنگی اشکی

 

از چشمانم جاری ساختی ...

 


 

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 3:37 توسط سروش| |

همه را برای خاطر بودنت کشتم ...


احساسم را


دلم را


تمام لحظه های زیبایم را


میدانی چه چیز تلخ است ؟

 

آنقدر تو را در نگاه دیگران بزرگ کرده ام
 
 
 
که دیگر با خودم هم نمیتوانم درددل کنم ...
 

این غم ها دارد وجودم را از درون میساید ...
 

و من هنوز در انتظار آن تویی هستم
 
 
 
که روز های اول در کنارش هیچ چیز
 
 
نمیخواستم ...
 
 
 
نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 3:30 توسط سروش| |

 
میسوزم از درون ...


چون شمع نیمه سوخته در پیش

 

تخت تو ...

 

تو خواب میبینی و من چشمهای تو ...

 

من غرق اشک و تو غرق خواب ناز ...

 

در پیش تخت، من و چشمهای تو ،

 

تو غرق خواب ناز ...

 

 

 
نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 3:24 توسط سروش| |

چه جمله عجیبی است..."دوستت دارم"

 

هرکس می گوید عاشقت میشود،هرکس

 

میشنود،بی تفاوت تر...!

 

 

خیلی وقتا بهم میگن چرا میخندی؟بگو ما هم

 

بخندیم...

 

اما هرگز نمیگن:چرا غصه میخوری؟بگو ماهم

 

غصه بخوریم...!

 

التماس ماله وقتی بود که ساده بودم...

 

امروز  میخای بری؟؟؟هیس!!......

 

فقط خداحافظ

نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:23 توسط سروش| |


تو به من نمی آیی

 

 

من از این تنهایی

 


از این که دیر می آیی

 


از این که روزی به من بگویی

 

 

تو به من نمی آیی
 
 

می ترسم....
 
 

چرا نمی دانی تو
 
 

چگونه بی تو زمان میگذرد
 
 

بارها این را از خودم می پرسم
 
 

من می ترسم...می ترسم...
 
 
 
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 16:15 توسط سروش| |

کاش عشق را از پلک های خود می آموختیم...

 

پلک هایی که تا وقتی خون در رگ هیشان جاری

 است...

 

هردم برهم بوسه میزنند...

 

پلک هایی که از سحر تا پاسی از شب برای

 

در آغوش کشیدن هم لحظه شماری میکنند...

 

پلک هایی که حتی برای دقیقه ای کوتاه هم

 

نمی توانند دوری از یکدیگر را تاب بیاورند...

 

پلک هایی که در لحظه مرگ هم در آغوش یکدیگر

 

جان میدهند...

 

عشق را باید از آنها آموخت..!

 

 

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 16:4 توسط سروش| |

 

 

دنبال بهانه نگرد عزیزکم ...!!!

چشم که گذاشتم؛

برو ...!!!


هر وقت خواستی برگرد ...!!!

من ...

تا بی نهایت شمردن را بلدم !
 
نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:58 توسط سروش| |

وای باران٬ باران

 


شیشه پنجره را باران شست

 


از دل من٬ اما
٬

 


چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

 


آسمان سُربي رنگ

 

 

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
 
 

مي پرد مرغ نگاهم تا دور
 
 

واي باران ، باران
 
 

پَر مرغان نگاهم را شست
 
 

از دل من، اما،
 
 

چه كسي نقش تو را خواهد شست؟
 
 
 
 
 
 
نوشته شده در شنبه 20 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:41 توسط سروش| |

دلتنگیهای آدمی را باد، ترانه ای میخواند

 

 

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد


 

سکوت سرشار از ناگفته هاست


 

سخنان ناگفته و اعتراف به عشق های نهان

 

 

  و در این سکوت حقیقتی نهفته است و رازی

 

 

راز من و تو

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:30 توسط سروش| |


Power By: LoxBlog.Com